به ماه نقره فام ک غرق در اسمان بنفش است از خیره میشود ستارگان سو سو زنان منتظر رخداد جدیدی هستند

روزها منتظر این لحظه بود دو چراغ از دور دست نمایان میشدند انگار قلبش قصد داشت خودرا از قفس سینه اش ازاد کند 

با تابش نور دو چراغ ژیان قدیمی ساعدش را روی چشمانم میگذارد و و وقتی ان را برمیدارد دیگر اثری از ژیان قدیمی نیست

ولی دختری زیبا با موهایی ک ازادانه در باد میرقصیدند با پالتویی بلند جای ژیان قدیمی را گرفته بود 

_لی لی

با شنیدن اسمش به سمتش دوید و خودرا در اغوشش انداخت

موهایش هنوز هم بوی یاس میداد

با صدای نجوایی نگاهشان ب اسمان رفت  دخترک لب زد

+بلاخره تونستیم باهم ببینیمش

لی لی راست میگفت بعد از سالها انتظار بلاخره میدیدنش

هردو به تماشای نهنگی ایساده بودند ک در اسمان حرکت میکرد از بالای سرشان عبور کرده و از انها دور میشد....